میلاد امام حسن

ساخت وبلاگ
جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:16 توسط زهرا محمودی |  کس نداند تا چه حکمت می‌رودهر وجودی را چه قسمت می‌رودمجموعه داستان به نام زندگی برشی‌ست کوچک از تلاشی مدام برای یافتن معنای زندگی؛ قصه‌ی آدم‌هایی کمابیش نامرئی با محدودیت‌های مخصوص به خود و رنج‌هایی که به دوش می‌کشند. شاید این قصه‌ها عکس‌هایی هستند که در تاریکخانه‌ی مجموعه‌ی به نام زندگی به شکلی کاملا ناقص ظاهر شده‌اند.داستان‌ها مثل عمر آدمی کوتاهند. برخی را می‌شود به کلام آورد برخی را نه. برخی دیگر به کلام آمده‌‌اند اما ناگزیر بودند به حذف شدن. اما این حذف و اضافه‌ها دلیل بر نیستی‌ و انکارشان نیست.این مجموعه شامل ده داستان است که به تازگی از تنور تعلل‌ها و کاستی‌ها بیرون آمده و در برابر مخاطب فهیم خود هیچ ادعائی ندارد.باشد که قبول افتد و در نظر آید.به نام زندگی/ زهرا محمودی/ نشر سیب سرخ میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 13:10

شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲ ساعت 21:19 توسط زهرا محمودی |  سیاوشانه از آتش گذشته‌ام امادو قطره اشک نیامد به چشم سودابهکم آورده‌ام و روایت فراز و فرودهای روحی را می‌سپارم به صفحه‌ی روزنوشت‌هام. شنبه است و مثل همیشه این روز تماما متعلق به من است. چشمم می‌افتد به خرمالوهای کال و بی‌رنگ توی سبد حصیری، که او از چنگال حریص گنجشک‌های باغچه‌اش بیرون کشیده و با چه عشقی به خانه آورده. بعد از یک هفته نارنجی‌شان غلیظ‌تر شده و از آن حالت سفتی سخت درآمده‌اند، اما هنوز باید منتظر بمانند؛ باید منتظر بمانیم. می‌روم پشت پنجره. خرمالوهای همسایه باز پیشروی کرده‌اند. بعد از چهارپنج سال آن درخت لاغر بی‌رمق با چندتا خرمالوی نحیف، تبدیل شده به یک هیولای سبز که نمی‌توانند دست و پایش را جمع کنند. حالا با بی‌شمار میوه‌‌ی گرفته به دندان، از حد و مرزش گذشته و خم شده توی حیاط ما و برای درخت گلابی خشکیده‌ خط و نشان می‌کشد.همیشه فرق این دو تا یادم می‌آورد اگر می‌خواهم بخشکم به عاقبت درخت گلابی نگاه کنم. درخت گلابی یادگار پدر همسایه است که سالها پیش کاشته و از دنیا رفته، بی‌آنکه در تمام عمرش ثمری داده باشد و حالا در انحصار گل‌های نحیف خودروست که شاخ و برگ خشکیده‌اش را بلعیده‌اند. تصویر این تناقض می‌گوید اگر می‌خواهم قد بکشم باید "بنشینم و صبر پیش گیرم" تا طبیعت خودش کارش را انجام بدهد وگرنه "حاصل بی‌حاصلی نبود به جز شرمندگی!" اما نیمه‌ی تاریکم کماکان امید را نشانه رفته و هشدار می‌دهد: شاید درخت گلابی تلاش خودش را کرده، اما گاهی واقعا نمی‌شود. شاید این خاک قابلیت پروراندن ندارد و درخت امکان سبز زیستن. میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 13:10

یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲ ساعت 15:14 توسط زهرا محمودی |  در بطن ذهنم شعری‌ ریشه دوانده که همیشه دلم می‌خواست خودم شاعر آن می‌بودم:ای خدای بزرگکه در آشپزخانه هم هستیو روی جلد قرص‌های مرا می‌خوانیلطفن کمی آن طرف‌تر!باید همه‌ی این ظرف‌ها را آب بکشمو همین‌طور که دارم با تو حرف می‌زنمبه فکر غذای ظهر هم باشمنه! کمک نمی‌خواهمخودم هوای همه‌چیز را دارمپذیرایی جارو می‌خواهدغذا سر نمی‌رودبه تلفن‌ها هم خودم جواب می‌دهمو گردگیری این قاب…یادت هست؟این‌جا کوچک بودمو تو هنوز خشمگین نبودیو من آرام‌بخش نمی‌خوردمدرست بعد طعم توت فرنگی بود و خوابکه تو اخم کردیبه سیزده سالگیملافهو رویاهایمببخش بی‌پرده می‌گویماما تو به جیب‌هایمکیف دستی کوچکمو حتی صندوقچه‌ی قفل‌دار منچشم داشتی!ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته‌ایحالا یک زن کاملمچیزی توی جیب‌هایم پنهان نمی‌کنمکیفم روی میز باز مانده استهر هشت ساعت یک آرام‌بخش می‌خورمو به دکترم قول داده‌ام زیاد فکر نکنملطفن پایت را بردارمی خواهم تی بکشم!#ناهید_عرجونی میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 21:47

دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲ ساعت 18:24 توسط زهرا محمودی |  تهران شهر بی‌آسمان رمانی‌ست از امیرحسن چهل‌تن که رویدادهای تاریخی شهر تهران را از نگاه لمپنی به نام کرامت روایت می‌کند. اتفاقات مربوط به کودتای 28 مرداد تا چندسال پس از انقلاب اخیر، با رفت و برگشت‌های بسیار زمانی‌ست که برهه‌ای تاریک از تاریخ ایران را به تصویر می‌کشد! [کی تاریک نبوده؟!] کرامت از کودکیِ دشواری عبور کرده و به کوچه‌ پس‌کوچه‌های تهران پناه آورده. شهری که میزبان قومیت‌های مختلف است و هر روز آبستن اتفاقاتی تازه، و کرامت ناگزیر می‌شود برای بقا هر کدام از این حوادث را پله‌ای ببیند برای ترقی. وی در کودکی توسط سربازی انگلیسی مورد تعرض قرار گرفته و یکی از کابوس‌های او در میان‌سالی و دوران تمولش، همین صحنه است.ابتدا به جرگه‌ی هواداران شاه و سینه‌چاکانی مثل شعبان بی‌مخ می‌پیوندد. با همه‌ی قلدری و خشونت اهل سینماست و مردانگی و داش‌مشتی‌های سینمای آن‌روز را تحسین می‌کند. او میل غریبی به زنان دارد و از هر فرصتی برای کسب لذت و سوءاستفاده از آنان استفاده می‌کند، در حالی‌که هم‌چنان محبوب می‌ماند و هواداران خود را دارد و زنان بسیاری می‌خواهند مردی مانند او سایه‌ی سرشان باشد. اگرچه کرامت وجهه‌ی قهرمانی ندارد اما همدلی مخاطب را برمی‌انگیزاند و حس تاریخی تهران گذشته را با همه‌ی فراز و فرودش زنده می‌کند."همه از ریز و درشت داغان شده بودند. تختی چشم و چراغ شهر بود. دلخور و دمغ تا سحر عرق خورد. ته دلش چرکین بود. شاهی که زمین‌خورده‌های پائین‌مائین‌ها به تاج و تخت برش گرداندند، حالا لگد می‌پراند. یکهو جوش می‌آورد...نخیر! این مملکت جای آدم‌های باصفا نیست.هنو میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 21:47